پسر عزیز تر از جانم هفته گذشته هفته کودک بود و من گذاشتم بیش از گذشته فرمانروایی کنی گفتم بذار تمام محدودیت ها کنار گذاشته شوند از تماشا کردن سی دی با نی نی که هر موقع اراده کردی برات گذاشتم تا آب بازی کردنو گاز گرفتن ومو کشیدن مامانت و خلاصه هر کاری که از دستت برمی امد کوتاهی نکردی به همین مناسبت از نمایشگاه کودک برات چند تا کتاب خریدم قضیه کچل شدنت گفتم برات مامانت جونت جلوی موهایت راچیده بود بعد خیلی بد شده بودن من به دایی رسول و بابایی گفتم با ماشین شماره 20 سر پسری را اصلاح کنید من نبودم وقتی اومدم دیدم دایی رسول با با صفر موهای پسری را کوتاه کرده و بابا هم داره کمکش می ده نمی دونی اون لحظه چه حسی داشتم اخه من خیلی موهاتو...